توصیف انسان در داستان ویس و رامین
فخرالدین اسعد گرگانی شاعر و داستانسرای ایرانی نیمهی نخست سدهی پنجم هجری با پشتیبانی عمید ابوالفتح مظفر نیشابوری، حاکم اصفهان، داستان کهن «ویس و رامین» را به نظم درآورد. این داستان از زبان پهلوی به فارسی درآمده و از این رو صورت اصل و کهن بسیاری از واژهها در شعر او حفظ شده است. در این جا بخشی از این اثر ارزشمند که در معرفی ویژگیهای انسان است میآید.
(یادآوری: گرگان شهری کهن در شمال ایران بود که در دورهی اسلامی به نام #جرجان شناخته شد. این شهر به سبب جنگهای بسیار رو به ویرانی نهاد و در دورهی پهلوی اول، شهر امروزی گنبد کاووس را در محل همان شهر ساختند.)
جهان چون آسیای گرد گردست
که دادارش چنین گردنده کردست
نماند حال او هرگز به یک سان
گهی آذار باشد گه زمستان
من و تو هر دو فرزند جهانیم
ابر یک حال بودن چون توانیم
تن ما نیز گردان چون جهان است
که گاهی کودک و گاهی جوان است
گهی بیمار و گاهی تندرست است
چو گاهی زورمند و گاه سست است
گهی با رخت باشد گاه بی رخت
گهی پیروزبخت و گاه بدبخت
تن مردم ضعیف و ناتوان است
که لختی گوشت و مشتی استخوان است
نه بر تابد ز گرما رنج گرما
نه بر تابد ز سرما رنج سرما
چو گرما باشدش سرما بخواهد
چو سرما باشدش گرما بخواهد
دلش چون بر مرادی چیر گردد
همان گه زان مرادش سیر گردد
دگر باره چو کامی در نیابد
از آز دل به کام دل شتابد
به دست آز دل دیوانه گردد
ز خواب و خرمی بیگانه گردد
چو کام آید نماند هیچ تندی
چو آز آید نماند هیچ کندی
نباشد هیچ کامی خوشتر از مهر
که ورزی با رخی تابنده چون مهر