راز کتابخوانی در اوسنه مدنم خیلکی
خبرنگاری پرسید: آقای سالاری چطور کتابخوان شدید؟ پاسخش را چنین دادم:
در خاندان ما پیرمردها و پیرزنهای قصهگو بسیار بود. مردم خراسان واژهی افسانه را به صورت «اوسنه» (افسانه) به جای قصه به کار میبرند. من در هر فرصتی از آنها میخواستم که برای من «اوسنه» بگویند. آنها با این عبارت آغاز میکردند که اوسنه مدنم خیلکی یعنی من خیلی افسانه میدانم.
هنگامی که دانشآموز دورهی راهنمایی شدم تصمیم گرفتم این افسانهها را گردآوری کنم. بخشی از آنها را در دفتری گردآوری کردم و یکی از دوستانم برای آنها نقاشی کشید. آنها را به مدرسه بردم و به معلمانم نشان دادم. نپسندیدند و گفتند که این کارها بیهوده است و بهتر است درستان را بخوانید!
من هم آن کارها را رها کردم و سالها گذشت تا پی بردم پژوهشگران ایرانی و آلمانی از سالها پیش چنین کاری را انجام میدهند و این کار بسیار ارزشمند است. امروزه به این دست از مطالب میگویند ادبیات عامه یا فولکلور و پژوهشگران بسیاری برای ثبت این آثار میکوشند.
اما آن چه که من را با کتاب آشنا کرد، فیلم سینمایی بود. در شهر ما سینما وجود نداشت اما مدیر کتابخانهی شهرمان آقای صادقی برخی فیلمها را به صورت ویدویی برای دانشآموزان به نمایش میگذاشت تا آنها را به کتابخانه جلب کند که تنها مرکز فرهنگی شهر بود.
روزی یکی از دوستانم به من گفت بیا برویم یک جای خوب و من را به کتابخانه برد. من در کتابخانه فیلم «عمر مختار» را دیدم و با کتابهای داستان آشنا شدم. از کتابهایی که به یاد دارم همهی بچهها دوست داشتند و به هم پیشنهاد میدادند کتاب «قصههای من و بابام» بازنویسی زندهیاد ایرج جهانشاهی بود.
پس از آن داستانی در کتابخانه نماند که من نخوانده باشم. یادم میآید برخی روزها سه کتاب داستان در کتابخانه میخواندم، سه تا امانت میگرفتم که در خانه بخوانم و سه روز دیگر بیاورم، اما فردا باز میگرداندم. آقای صادقی هم خوشش میآمد هم برای خودش دردسر درست کرده بود.
این هم تنها شعری که در آن اصطلاح خیلکی به کار رفته است:
عاشقان را شور مستی سود دارد خیلکی
عاقلان را ترک هستی سود دارد خیلکی
میشوم خاک رهش بر من چه میآرد گذر
پیش اهل ناز، پستی، سود دارد خیلکی
عشق خوبان چوب تعلیمست بهر بندگی
عابدان را زهد و هستی سود دارد خیلکی
بادهی مردافکن از چشم خوش ساقی بکش
عقل را زین باده مستی سود دارد خیلکی
فیض کاشانی